شب یلدا
شب یلدا
شبی از جنس غم آدم ها
به بلندای سپیداری خشک
یک شب برفی وتازه
سرد و خاموش
ومن امشب
قلبم آکنده ز اندوه
ونه اندوه خویش
غم آدم های تنها
غم کود کان بی عشق
غم بچه های بی نان
دستم از گلایه لبریز
از غم رفتن پاییز
امشب گاری پر برگش را
بعد مهمانی یلدا
به کجا خواهد برد
به کدامین سرزمین دور
در کدامین گوشه ی تاریک
خواهد گریست
و کجا خواهد مرد
چه کسی گاری پر برگش را
بر تن بی نفسش خواهد ریخت؟